حس
من به تنهایی خویش و خلوت حضور تو دچارم
من در این سکوت محض چه بیهوده دست و پا می زنم
چه بی سرانجام!
و چه آرزوهای ساده و دست نیافتنی!
.
من غرق در اتفاقات نامطلوب
و خیره به دوردست نامعلوم
در خود فرو می روم
و خود را در آن لحظه ابدی جا می گذارم!
چه حس غریبی!
چقدر دور!
چقدر دیر!
.
من به وسعت تمام شب های بی خواب
و به اندوه تمام رودهای بی آب
در حسرت ماندم!
و به ابعاد سرزمین های دست نیافتنی
سکوت کردم!
چه انتظار مرگباری!